Baskadia

شعر مرگ

مرگ، ای دوست ساکت و آرام، به سوی همه می‌آیی، بی پایان. نفس و زندگی را می‌دزدی، پایان مبارزات، درد و زحمت می‌باشی. لمس تو سرد است و آغوشت عمیق، در آغوشت، همه رازها نگهداری می‌کنی. به سوی جوانان و پیران می‌آیی، لمس تو، هر ضعیف و شجاعی را احساس می‌کند. تو عزیزان ما را می‌بری، تنها خاطرات و اشک را به جا می‌گذاری. تو جهان‌ها را شکسته و قلب‌هایمان را می‌شکنی، خانواده‌ها و دوستان را از هم جدا می‌کنی. اما شاید در آغوش تو پیدا کنیم، آرامشی که گاه سخت است بیابیم. شاید در آرامش کامل استراحت کنیم، و غم‌های

جميلات

Evening Poetry In Sindhi

Evening poetry in sindhi #sindhipoetry555

شام جو هي پهر

شام جو هي پهر Evening poetry in sindhi #sindhipoetry555

اردو شاعری

اردو شاعری urdu poetry #urdupoetry #poetry

ياد آھين ڪلمي جيان اي سنڌ امان توکي وسارڻ منھنجي مذهب م ڪفر آ

ياد آھين ڪلمي جيان اي سنڌ امان توکي وسارڻ منھنجي مذهب م ڪفر آ Sindhi poetry 555 #poetry #sindhi

وٺي هر هر جنم وربو مٺا مهراڻ ۾ ملبو

....Follow... https://www.facebook.com/profile.php?id=100088664561941&mibextid=ZbWKwL

شعر

تشتاقُني ذاكَ الذي سرَقَ الغيابُ خطاهُ بداخلي موتاً تُحلِّقُ في سماه الآهُ ذاكَ الذي تركَ القصائد في دمي تغتالني وتصيح: أنتَ فِداهُ أشتاقُهُخُـُـ يجيجتاحني فجراً نديَّاً ، جلّ منْ سوَّاهُ يهَبُ الخُطى قلبي ويطفئُ حزنهُ ويصيحُ في حشْدِ الهوى: أهواهُ!

شعر عن الغزل..

لا تحـارب بنـاظريك فــــؤادي فضعـيفان يغلبان قـويًا كـتـب الـدمع بخـدي عـهــــــده لـلــهــوى والشوق يمـلي ما كـتـب أحـبك حُـبـين حـب الـهـوى وحــبًا لأنــك أهـل لـذاكـا رأيـت بهـا بدرًا على الأرض ماشـيًا ولـم أر بـدرًا قـط يـمشي عـلى الأرض قـالوا الفراق غـدًا لا شك قـلت لهـم بـل مـوت نـفـسي مـن قبل الفراق غـدًا قفي ودعينا قبل وشك التفـرق فمـا أنا مـن يـحـيا إلى حـيـن نـلـتقي هاتِ أجمل شي من قصة حياتك وامنحيني شي من تلك المساحه عانقي حشمة شموخك في عباتك وزاحمي حشمة شموخي بالبراحه امنعي كيد العطا

یک شعر کوتاه و زیبا...

گر نمیکوشی به درمانم به آزارم مکوش مرحم دل نیستی بر سینه پیکانی چرا؟؟

Two lines poetry

داستان زندگی میری زندگی سے پوچھو دل میں عالم بسا ہے عالم کو چھوڑ کر